داماد جوان به خاطر بدهی برای زن خود خواستگار پیدا کرد! خواستگار در کهریزک به آتش کشیده شد+عکس


حکم تبرئه زوج جوان از اتهام قتل آتشین یک مرد، در دیوان عالی کشور مهر تایید خورد و قطعی شد
این زوج خودرو قربانی را به آتش کشیدند تا او را بترسانند ولی این ماجرا مرگ تلخ مرد تنها را رقم زد.
مرد جوان برای پرداخت شیربهای همسرش دست به کلاهبرداری زد. کلاهبرداری که جنایت آتشینی را رقم زد و وی را در جایگاه قاتل قرار داد.خردادماه سال 95 مأموران پلیس کهریزک از مرگ مشکوک مرد جوانی در یکی از بیمارستانهای شهر باخبر شدند.
شواهد نشان می داد رضا 30 ساله تبعه افغانستان بر اثر سوختگی شدید جان سپرده است. عابرانی که از یکی از خیابان های خلوت کهریزک عبور می کردند رضا را به بیمارستان رسانده اند.
با انتقال جسد به پزشکی قانونی تحقیقات در این زمینه آغاز شد و ماموران به بررسی فهرست مکالمات تلفن همراه رضا پرداختند.به این ترتیب یک مرد 25ساله به نام نوید را که چندین مرتبه با رضا تماس داشت شناسایی و بازداشت کردند. مرد جوان سعی داشت با دروغگویی پلیس را گمراه کند تا اینکه در روند بازجویی ها به جنایت آتشین با همدستی همسرش اعتراف کرد و گفت :من موجب مرگ رضا شدم اما قتل عمدی نبوده و قصد کشتن او را نداشتم.
وی ادامه داد : برای پرداخت مبلغ شیربها به پدر همسرم بدهکار بودم. به همین دلیل تصمیم گرفتم برای جور کردن این پول از رضا که دوستم بود کلاهبرداری کنم که ناخواسته موجب مرگ رضا شدم.
با اظهارات این مرد همسرش به نام حکیمه نیز به اتهام معاونت در قتل بازداشت شد و آنها شعبه دوم دادگاه کیفری یک استان تهران پای میز محاکمه ایستادند.
در نخستین جلسه رسیدگی به پرونده که به ریاست قاضی زالی و با حضور یک مستشار برگزار شد اولیای دم درخواست قصاص کردند.
سپس متهم در جایگاه قرار گرفت و با انکار جرمش گفت: چند سال قبل به خواستگاری حکیمه رفتم. آنها افغان بودند و رسم به دریافت شیربها داشتند. پدر او مبلغ 25 میلیون تومان شیربها تعیین کرد. از آنجایی که به حکیمه علاقمند بودم قبول کردم و به دروغ گفتم توان پرداخت این مبلغ را دارم اما 5 میلیون تومان بیشتر از آن را نتوانستم بپردازم.

مدتی از زندگی ما گذشت تا اینکه پدر زنم مابقی شیربها را خواست. از طرفی پولی در بساط نداشتم و از طرفی حاضر نبودم زندگی با حکیمه را از دست بدهم .به همین خاطر به فکر کلاهبرداری افتادم و از همسرم برای اجرای این نقشه کمک خواستم.همسرم هم به خاطر علاقه ای که به زندگی مان داشت پذیرفت مرا همراهی کند.
وی ادامه داد: رضا را می شناختم و می دانستم قصد ازدواج دارد. به همین خاطر حکیمه را به عنوان خواهرم به او معرفی کردم. بعد از چند مرتبه رفت و آمد رضا به حکیمه علاقمند شد و او را از من خواستگاری کرد.
این ماجرا برایم خیلی سخت بود اما چاره ای نداشتم .من به رضا گفتم در عوض دریافت شیربها 20 میلیونی با ازدواج آنها موافقم. رضا بعد از چندماه پول را به حسابم واریز کرد و بعد از آن پیگیر شروع زندگی مشترک با حکیمه شد. من هربار بهانه ای می آوردم و دروغ جدیدی سرهم می کردم.