گفت و گویی از بابک تختی با مهدی رستمپور گزارشگر و مجری پیشین رسانه ملی که چند سال قبل از کشور رفت در کانال این کشتی نویس منتشر شده است.
به دلیل همه چارچوبها و خط قرمزهایی که باید رعایت کنیم، بخشهایی از حرفهای بابک تختی در این گفت و گو که صرفا پاسخ به اتهامات مشایخی و حتی رسانههای اصلاح طلب به جهانپهلوان تختی است با کمی تغییرات به اجبار در تک واژهها ، در ادامه برای تان نشر میشود.
*من به دنبال دانستن اینکه چه اتفاقی برای پدرم رخ داده ، رفتم وزارت اطلاعات.آنجا به من گفتند سری به هتل آتلانتیک زدی؟
*من زنگ زدم و آقای ساعدی به من گفت:بابک جان این بیست و چندسال کجا بودی؟ چرا نیامدی قاتل پدرت را ببینی؟
*من در تمام طول مسیر با خودم ترس داشتم که باید می رفتم و او را می دیدم؟ کسی که همه می گفتند هتلش خانه امن ساواک بوده است. حتی در همان فیلم اول تختی هم درباره اش زده شده بود.من با او نشستم و بعد مصاحبه ای کردم و گفتم تختی خودکشی کرده و همه مایی که آقای ساعدی را قاتل تختی میدانستیم یک عذرخواهی به او بدهکاریم.
*بعد از آن نشریه یا لثارات به من یک هشدارهایی داد!
*در سال 1346 به طور مداوم نشریات آن زمان درباره خودکشی تختی با جزئیات نوشته بودند ولی بعد 50 سال مدیران تلویزیون آنتن می دهند تا بحث خودکشی تختی به زردترین حالت ممکن منتشر شود.
*حتی دیگر زردترین روزنامهها درباره سلبریتی ها هم این طور نمی نویسند که همسر فلان سلبریتی با چه کسی بوده و بعد از او چه کرده و این جور حرفها. این یعنی اضمحلال فرهنگی. واقعا کاری می کنند آدم مخش سوت می کشد که واقعا شاملو و فردوسی و حافظ از این جا در آمدند.
*آقای مشایخی گفتند تختی نمیتوانست با این زنش زندگی کند. اصلا این کسی که شما می شناسید تختی نیست. اصلا تختی لات و لمپن نبوده. زنش را دیده بوده ، می دانسته حجابش {چطور است} مثل شما عقب مانده نبوده.ارزشهایش با شما تفاوت داشته . با شعبان جعفری و دیگر لات و لوت هایی که شما اسم میبرید ، که روایت های زندگی تختی را از آنها شنیدید بیگانه بوده و تفاوت داشته است. دوستانش می دانند، الان رفقایش هستند ، آقای صنعتکاران هست ، از او بپرسید. تختی اگر توی خیابان شعبان جعفری را می دید، مسیرش را عوض می کرد.
*من زنگ زدم و آقای ساعدی به من گفت:بابک جان این بیست و چندسال کجا بودی؟ چرا نیامدی قاتل پدرت را ببینی؟
*من در تمام طول مسیر با خودم ترس داشتم که باید می رفتم و او را می دیدم؟ کسی که همه می گفتند هتلش خانه امن ساواک بوده است. حتی در همان فیلم اول تختی هم درباره اش زده شده بود.من با او نشستم و بعد مصاحبه ای کردم و گفتم تختی خودکشی کرده و همه مایی که آقای ساعدی را قاتل تختی میدانستیم یک عذرخواهی به او بدهکاریم.
*بعد از آن نشریه یا لثارات به من یک هشدارهایی داد!
*در سال 1346 به طور مداوم نشریات آن زمان درباره خودکشی تختی با جزئیات نوشته بودند ولی بعد 50 سال مدیران تلویزیون آنتن می دهند تا بحث خودکشی تختی به زردترین حالت ممکن منتشر شود.
*حتی دیگر زردترین روزنامهها درباره سلبریتی ها هم این طور نمی نویسند که همسر فلان سلبریتی با چه کسی بوده و بعد از او چه کرده و این جور حرفها. این یعنی اضمحلال فرهنگی. واقعا کاری می کنند آدم مخش سوت می کشد که واقعا شاملو و فردوسی و حافظ از این جا در آمدند.
*آقای مشایخی گفتند تختی نمیتوانست با این زنش زندگی کند. اصلا این کسی که شما می شناسید تختی نیست. اصلا تختی لات و لمپن نبوده. زنش را دیده بوده ، می دانسته حجابش {چطور است} مثل شما عقب مانده نبوده.ارزشهایش با شما تفاوت داشته . با شعبان جعفری و دیگر لات و لوت هایی که شما اسم میبرید ، که روایت های زندگی تختی را از آنها شنیدید بیگانه بوده و تفاوت داشته است. دوستانش می دانند، الان رفقایش هستند ، آقای صنعتکاران هست ، از او بپرسید. تختی اگر توی خیابان شعبان جعفری را می دید، مسیرش را عوض می کرد.